مهرناز جونمهرناز جون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

مهرناز زندگی مامان وبابا

این روزهای مهرناز گلی

  برای دیدن عکسا بیان ادامه مطلب                                      سلام عشقم                         بخاطر گرمی هوا وماه رمضون زیاد نمی تونیم بریم بیرون  واسه همین همش مشغول به قول خودت اتاق بازی هستیم     این روزا عاشق نقاشی کشیدن شدی تا خودکار یا مداد گیر میاری میگی اجازه ه...
16 مرداد 1392

عکس های مهرناز از تولد تاده روزگی

اولین عکسیه که توبیمارستان بعدتولدش ازش گرفتم  الهی قربونش برم چقدر ناز خوابیده روز بعد که اومدیم خونه زیاد شیر نداشتم دخمل مامانم که شکمو (به باباش رفته)  خیلی جیغ میزد بامشورت دکترش واسش شیرخشک گرفتیم بالشت اذان گو گذاشتم زیر سر دخملی تا گوش بده خیلی دوست داره با شنیدن اذان اروم میشه مهرناز ودایی محمدش فزشته مامان سه روزه شد یه کم صورت وچشماش زرد شد خیلی نگران شدم واسه تست غربالگری و زردی بردیمش بیمارستان خدا رو شکر زردیش لب مرز 12 بود نیاز به دستگاه یابستری نداشت دکتر گفت چند روز گرمی نخوری خوب میشه یه کم شیرخشت وترنجبین خوردم نانازی خو...
14 مرداد 1392

روز مادر مبارک

مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد. گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند. گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد. گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر سخت کوش که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند. گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد. مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس می گویم و می ستایمت..     روزت مبارک میلاد فرخنده و با سعادت اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضائل صدیقه...
11 مرداد 1392

افطاری خونه کیان کیارش

عزیز دلم دیشب خونه پسرعمه ی مامان یا به قول شما کیان کیارش(پسرای دوقلوشون) دعوت بودیم قبل از رفتن مثل همیشه کلی بدو بدو کردی  وبا مشقت فراوان حاضرت کردم     بعدم که مثل همیشه ترافیک بود و10 دقیقه بعد اذون رسیدیم اوایل مثل همیشه خجالت می کشیدی و اروم سرجات نشسته بودی کم کم یخت باز شدو شروع کردی به بازی وشیرین زبونی   بعد افطاری مثل همیشه ازم خواستی بریم اتاق بازی .یه چند روزیه یاد گرفتی واسه هر کاری اجازه می گیری این قدر با ناز میگی اجازه میدی مامانیییییییی که دلم میخواد قورتت بدم  مگه دلم میاد اجازه ندم   حالا من وخاله نسرینو کشیدی تو اتاق شروع کردی به تجسس...
11 مرداد 1392

23 ماهگی

            عزیز دلم 23 ماهگیت مبارک            نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم! نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند! قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ، ماندن خاطره هایی که مرورکردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند! و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم ، و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام ...
5 مرداد 1392

روزانه

سلااااام عزیز دلم - شیرین زبونم     خیلی وقته نیومدم از شیرین زبونی ها وشیطنت هات بنویسم ببخشید گرفتار بودم هم ماه رمضونه  هم داشتم از پوشک میگرفتمت خلاصه شرمنده تا جاییکه یادم بیاد برات میگم. ادامه مطلب رو از دست ندین      تا حدودی در پروژه از پوشک گرفتنت موفق شدم هر وقت جیش داری میگی اما تنها  نگرانیم اینه که یا رو صندلیت جیش می کنی یا ایستاده درحال اب بازی اصلا بهیچ وجه نمیشینی مگر چی بشه اخه دخترم بیرون یا خونه کسی بریم اگه صندلی نداشتن اونوقت میخوای چیکار کنی حالا تا اینجاشم خیلی خوشحالم مرسی نفسم که همکاری می کنی .یه چیز جالبم اینه که قول د...
1 مرداد 1392

دوست دارم مامانیو

                                           دوست دارم مامانیو   این جمله ایست که این روزا بارها وبارها با حلقه کردن دستان کوچکت دور گردنم تکرار میکنی ومن لبریز از عشق میشم عشق به تو که عمرمی نفسمی   لحظه‌ های با تو بودن … از عمرم حساب نمی شوند از آخرتم حساب می شوند ، از بهشت . . .     ایـنـکـــه میـان دسـتـانَـت لـحـظـ...
31 تير 1392

مروارید

  بالاخره مرواریدای - از سمت راست خودشونو نشون دادن مبارکت باشه گلم  فقط 2 تا دیگه از دندونهایه شیریت مونده که در بیاد هورا   ------------------------------------------------------------------------- بعد نوشت:در تاریخ 26تیر 19  مرواریدم در اومد مبارک باشه عزیزدلم ...
27 تير 1392

سفر مشهد

  یکی دوروز اخر سفرمون رفتیم مشهد خیلی خوش گذشت حسابی به همه زحمت دادیم برای اولین بار مهرنازو بردیم حرم خیلی براش جالب بود حالا هر وقت عکسارو میبینه میگه مامان حرم قربونت برم که داری سلام میدی   برای دیدن ادامه عکسا لطفا بیان ادامه مطلب   عکسای داخل حرم         قبول باشه عزیییییییز دلم     شیطونی وبدو بدو خونه عمه           یه روز عمه جون زحمت کشیدو مارو برد طرقبه همه چیز عالی بود بارون میریخت وزیبایی اونجارو دوچندان کرده بود مرسی عمه جون مهربون ...
23 تير 1392