آينه ای در برابر آيينه ات می گذارم
چراغی به دستم,چراغی در برابرم
من به جنگ سیاهی می روم
گهواره های خستگی
از کشاکش رفت و آمد ها
باز ایستاده اند
و خورسید از اعماق
کهکشان های خاکستر شده را
روشن می کند
شادی تو بی رحم است و بزرگ
نفست در دستهای خالی من ترانه و سبزی است
من بر می خیزم
چراغی در دستم
چراغی در دلم
ز نگار روحم را صیقل می زنم
آینه ای در برابر آینه ات می گذارم
تا از تو
ابدیتی سازم......!!!!
هیچگاه ناراحت نخواهی شد حتی در بدترین حالتها
هیچگاه اشک نخواهی ریخت حتی در بدترین اوقات
اگر بدانی کسی هست
که لحظه لحظه عاشق
خنده های توست
پس همیشه بخند
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی