سفرنامه3
برای دیدن ادامه عکسام بیان ادامه مطلب
یه چند روزیه که مامانم پروژه از پوشک گرفتن منو شروع کرده روزای اول که حرصشو حسابی در اوردم
بعد یه پیشرفتایی کردم مثلا وقتی جیش میکردم میگفتم مامان جیش کردمکلی تو دسشویی
وحمام اب بازی میکردم بعد میگفتم جیش ندارم دروغ گفتم تا میرسیدم خونه جیش میکردمبعد از
دوهفته کل پیشرفتم این بوده که شب تا صبح جیش نمیکنمصبح میرم تو دسشویی کارمو میکنم که
مامانم کلی خوشحال میشه در طول روز یه بار میگم 3بار نمیگمولی بگم ها مامانم هنوز خسته نشده
وامیدواره تا موفق بشه
اینجا مادر جون واسم توحیاط شن ریخته تا من یه خورده بازی کنم وسرگرم بشم
اینجا ماه وتو اسمون دیدم کلی ذوق کردم
باغ نوردی تو باغ بابابزرگ
خاک بازی
ای باباعکس نگیر دیگه دلم واسه بابا جونم تنگ شده دارم باهاش صحبت می کنم
حالا بریم این طرف باغ وببینیم
نوبتی هم باشه نوبت خاله بازیه
قربون مهربونیت برم مادر که به عروسکات شیر میدی
اینام عکسای اخرین روز سفرم به فردوسه میخوام واسه دو روز بریم مشهد
به قول خودم در حال اب دادن به علف های مامان بزرگ
عاشقتم عزیزم
گل در اومد از حموم.....