مهرناز جونمهرناز جون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

مهرناز زندگی مامان وبابا

شیرین زبونی های عزیز دلم

1392/5/22 0:16
نویسنده : مامان مهرناز
675 بازدید
اشتراک گذاری


سلااااام گلم

 

خیلی وقته نیومدم از شیرین زبونیات برات بگم ببخشید

 

 

این قدر زیادن که نمیدونم از کجا شروع کنم قلب

 

 

کامل صحبت میکنی هر روز جملات واصطلاحات جدید بکار میبری

 

 

همشو یه جا مینویسم وگرنه یادم میره خجالت

 

 

 

 

 

 

این روزا وقتی صدات میزنم هر جا باشی زود میای میگی بله جانمماچ

 

 

قربونت برم که واسه هر کاری اجازه میخوای اجازه میدی شیر بخورم   اجازه میدی با کشو بازی کنم.....

 


 

وقتی می خوای کاری انجام بدی که میدونی اجازه نمیدم یا کاری ازم میخوای که حوصله ندارم انجامش بدم پشت سرهم میگی ببخشید معذرت میخوام لطفا (اجازه میدی با قیچی بازی کنم....میای اتاق بازی کنیم) حواسم هست

 


 

عاشق قصه تعریف کردنی همیشه باید قصه مهرناز کوچولو   بابا کوچولو   مامان کوچولو .....الی اخر یعنی قصه هر کسی رو که میشناسی رو باید برات بگم

توقصه ها حتما باید شخصیت بدجنس(گرگ -اقا-روباه....)ومهربون وجود داشته باشه

تولگودرست کردن همیشه اقا مهربونه واقابدجنسه رو درست می کنی

حتی موقع غذا خوردن میگی مامان مثلا این اقا بدجنسه باشه که من میخورم...

 

قصه تعریف کردن خودتم که نگو اینقدر ذوق میکنم که حد نداره

عاشق این تخیلاتتم یعنی همشو از خودت درمیاری اول میگی روزگاری بود غزلی بود یا میگی در یک جنگل زیبا مهرنازی بود وسطاشم میگی مامان بگو خوووووووب بعد چی شد

 

 

ورژن جدید عمو زنجیرباف که وقتی می خونی کلی خودت می خندی

عمو زنجیر باف    بله

زنجیرمنو بافتی    بافتم

پشت کوه انداختی         انداختم

....خنده

 

 

دیروز کل کارتن بیسکوییت رو ریخته بودی وبازی میکردی ازت پرسیدم چیکار میکنی گفتی  خرابکاریتعجب

 

 

 

یه روز بهت گفتم اقا بدجنسه میخواد تورو گاز بگیره اینقدر ناز گفتی  نه من نازم  مهرناز خانمم منو نخور برو خونتون

 

بهت گفتم من از اقا بدجنسه میترسم گفتی نه نترس ببین چاقو نداره گفتم بیاد تورو ببره گفتی نههههههههه من عسلم جیگرم

 قهقهه

 

موهامو شونه میزدم گفتی مامان بیا موهامو شونه بزن  شلوغ پلوغه ببین بابا موهاشو شونه زده نازهقلب

 

 

 

 

داشتیم بازی میکردیم که گفتم مهرناز یادم رفت چی میخواستم بگم اینقدر جالب گفتی چی گفتی منظورت چی بود اخه مامان اینو از کجا یاد گرفتی

 

 

امروز اومدی ناخناتو نشون دادی وگفتی مامان ببین انگشتام ناقلا بلند شدن

تعجب

 

هر بار خرابکاری میکنی دلیلشوازت میپرسم میگی حواسم نبود خب

بعدباز به من نشون میدی ومیگی ببین ببین حواسم نبود چیکار کردم

 بغل

 

وقتی چیزی از بالای کمد میخوای میگی بغلم کن ببینیم مهرناز چی میخواد وقتی برش میداری میگی مامان اینو می خواستم

قلب


 

ان شالله هر چه زودتر این دندون اخریه رو هم دربیاری که راحت شی عسلم کلا تمام انگشتات تو دهنته

وقتی بهت میگم انگشتتو دربیار میگی خب گشنه ام شده

 

 

 

تا کاری بروفق مرادت نباشه این قدر جالب میگی اه اعصابم خورد کردیخنده

 

 

وقتی حوصله ات سر میره میگی مامانی بیا صحبت کنیملبخند

 

 

چند تا فعل جالب بکار میبری که هر دفعه کلی می خندیمنیشخند

دوست ندارم = نمی دوست

می خوابیده =می خوابیدید

عرق کرده =عرق خورده(مامان ببین پاهام عرق خورده)قهقهه

 

 

بادستت به کمد ودر ضربه میزنی میگی مامان ببین دارم اهنگ میزنمقلب

 

 

وقتی چیزی رو اشتباه میگی برات درستش میکنم میگم اینو بگو پشت سرش میگی چی گفتم؟

 

 

 

تاتلفن زنگ میزنه فوری برمیداری فقط با مادر جون صحبت میکنی نمیدونم چرا با بقیه حرف نمیزنی فقط گوش میدی ومی خندی

با تلفن خودت اینقدر قشنگ صحبت میکنی پشت سرهم میگی سلام   خوبی  خوبم    چیکارمیکنی   بازی می کنم   غذا درست میکنی؟   اش   باشه   گوشی

 

 

اومدی بهم گفتی اگه باهام بازی نکنی قهر میکنم هااااااااااا متفکر

گلا اگه ازت بخوام برام کاری انجام بدی حوصله نداشته باشی یا میگی نه حوصله ندارم یا نه قهرم منابرو

 

 

داشتی با بابایی بازی میکردی گفتی بابایی من میرم ببینم مامانی چیکار میکنه بعدا میام باهات بازی می کنم زودی میام

 ماچ

 

 

کلمات انگلیسی بیشتری یاد گرفتی خیلی علاقه داری وهر روز میگی یه چیز جدید بگو ولی زیاد نمیخوام روت فشار بیاد کم کم بهت یاد میدم

what is your name      مهرناز خانم

     blue                     ابی  
                       

red                  قرمز 

apple           سیب

knife                چاقو

peach                  هلو

money                   پول

       بقول خودت دبشنیشخند    fish                ماهی            

good night                   شب بخیر

تلویزیون        tv(به قول خودت کی وی)خنده

 

 

یعنی با این حرفات منو بابایی اینقدر قربون صدقه ات میریم که حساب نداره

 


الهی همیشه لبت خندون ودلت شاد باشه عزیز دلمتشویق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

لیلی
21 مرداد 92 11:29
سلام خیلی ژستهای قشنگی میگیره این دختر ناز خدا سلامت نگهش داره ممنون اومدید به وبلاگ پارسا
مامان فتانه
24 مرداد 92 11:37
ای جانم چه شیرین زبون شده....خاله قربونت چه ناز میحرفی...چه عکسای نازی
مامان حنانه زهرا
27 مرداد 92 7:02
هزارماشالله .واقعا شیرن زبونه .خداحفظش کنه.خاله اون زبونتو بخوره
مامان ایسان
28 مرداد 92 8:56
شیرینم چقد تو قشنگ حرف میزنی و شیرین زبونی میکنی منم دلم میخواد این دخملی ما خیلی تنبله چی کارش کنیم ماشاالله انگیلیسیتم که راه افتاده