گردش
5شنبه بعداز ظهر مهمون داشتیم عمواینا از فردوس اومده بودن تا چند روز تهران بمونن بعد برن شمال از صبح که مامانم بهم گفت لحظه شماری میکردم که بیان همش میپرسیدم الهه مطهره کی میان؟
بیان ادامه مطلب
اول که رسیدن شوک شدم و حرف نمیزدم کم کم اشنا شدمو با مطهره بازی کردم بعد یه کم استراحت بابا وخانواده ی عمو رفتن بازار رودکی که نزدیک خونمونه ولی من خوابم میومد وشدیدا نق میزدم واسه همین منومامان نرفتیم
تو این چند روزحسابی بهم خوش گذشت یه لحظه هم خونه نبودیم همش تفریح وگردش
صبح روز بعد حاضرشدیم بریم استخر
ولی وقتی زنگ زدیم گفتن زیر سه سال نمیتونه بیاد استخر
واسه همین خونه رفتم اب بازی
بعدم رفتیم بازار عمو اینا کلی خرید کردن
بعدم واسه ناهار رفتیم بیرون
طبق معمول اب بازی
بعد از ظهر با مترو رفتیم پارک ارم که به هممون خیلی خیلی خوش گذشت
اول سوار قطار شدم
اینجام گیر دادم منوسوار چرخ وفلک کنن
من. عمو وبابایی
صبح روز بعد رفتیم کاخ سعد اباد که متاسفانه کاخ موزه ملت به دلیل فیلمبرداری تعطیل بود
فقط رفتیم کاخ سبزو اشپز خانه دربار
چون صبحانه نخورده بودم تو راه مامانم بهم غذا میداد
اینجا بود که دوربین عمو گم شدو برای هممون یه ضد حال حسابی بود
مامان خوراکی نداری
اول خوش تیپ بشم بعد لواشکمو می خورم
بچرخ بچرخ
قبل از رفتن از قسمت ورودی راجع به گم شدن دوربین سوال کردیم گفتن یکی پیدا کرده وشمارشو گذاشته خیلی خوشحال شدیم بعد تماس یه جا قرار گذاشتیم ورفتیم دوربینو گرفتیم بعد کلی تشکر تصمیم گرفتیم واسه ناهار
بریم دربند که بخاطر ترافیک بالا پشیمون شدیم وبازم رفتیم همون رستوران دیروز
بعد از ظهر همگی بجز من ومامانم وزن عمو رفتن سینما فیلم هیس دختر ها فریاد نمیزنن روببینن
صبح روز بعدم به طرف شمال راهی شدن وباز مارو تنها گذاشتن