مهرناز جونمهرناز جون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

مهرناز زندگی مامان وبابا

گردش

1392/5/27 17:27
نویسنده : مامان مهرناز
514 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 5شنبه بعداز ظهر مهمون داشتیم عمواینا از فردوس اومده بودن تا چند روز تهران بمونن بعد برن شمال از صبح که مامانم بهم گفت لحظه شماری میکردم که بیان همش میپرسیدم الهه مطهره کی میان؟

 

 

بیان ادامه مطلب 

 

 

 

 

 

 

اول که رسیدن شوک شدم و حرف نمیزدم کم کم اشنا شدمو با مطهره بازی کردم بعد یه کم استراحت بابا وخانواده ی عمو رفتن بازار رودکی که نزدیک خونمونه ولی من خوابم میومد وشدیدا نق میزدم واسه همین منومامان نرفتیم خمیازه

 

 

 

تو این چند روزحسابی بهم خوش گذشت یه لحظه هم خونه نبودیم همش تفریح وگردشلبخند

صبح روز بعد حاضرشدیم بریم استخر

 


 

 

 

 

ولی وقتی زنگ زدیم گفتن زیر سه سال نمیتونه بیاد استخر

واسه همین خونه رفتم اب بازی

 

 

 

 

 

بعدم رفتیم بازار عمو اینا کلی خرید کردن از خود راضی

بعدم واسه ناهار رفتیم بیرونچشمک

 

طبق معمول اب بازیمژه

 

 

بعد از ظهر با مترو رفتیم پارک ارم که به هممون خیلی خیلی خوش گذشتلبخند

 

 

 

 

اول سوار قطار شدم

 

 

 

 

اینجام گیر دادم منوسوار چرخ وفلک کنن

 

 

 

 

 

 

من. عمو وبابایی

 

 

صبح روز بعد رفتیم کاخ سعد اباد که متاسفانه کاخ موزه ملت به دلیل فیلمبرداری تعطیل بود

فقط رفتیم کاخ سبزو اشپز خانه دربار

 

 

 

 

 

 

 

چون صبحانه نخورده بودم تو راه مامانم بهم غذا میداد

 

 

 

 

اینجا بود که دوربین عمو گم شدو برای هممون یه ضد حال حسابی بودناراحت

 

 

 

 

 

 

مامان خوراکی نداری

 

 

 

اول خوش تیپ بشم بعد لواشکمو می خورم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 بچرخ بچرخ

 

  قبل از رفتن از قسمت ورودی راجع به گم شدن دوربین سوال کردیم گفتن یکی پیدا کرده وشمارشو گذاشته خیلی خوشحال شدیم بعد تماس یه جا قرار گذاشتیم ورفتیم دوربینو گرفتیم بعد کلی تشکر تصمیم گرفتیم واسه ناهار

 بریم دربند که بخاطر ترافیک بالا پشیمون شدیم وبازم رفتیم همون رستوران دیروز

 

 

 

 

بعد از ظهر همگی بجز من ومامانم وزن عمو رفتن سینما فیلم هیس دختر ها فریاد نمیزنن روببینن

صبح روز بعدم به طرف شمال راهی شدن وباز مارو تنها گذاشتن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان بنيتا
27 مرداد 92 19:36
خدا رو شكر كه حسابي خوش گذروندي عزيزم
عكس تو حمومت خيلي ناز با اون موهاي خوشگلت
چه خوب كه دوربين پيداشد


مامان ایسان
28 مرداد 92 8:52
بد نگذره خانمی این همه گشت و گذار

فدات شم که استخر رات ندادن چقد مایوت قشنگه عزیزم

منم واسه استخر رفتن با ایسان دارم لحظه شماری میکنم

به مامی جون که انقدر به دخملیمون میرسه و تند تند تغذیه میکنه این جیگرو






خدا نکنه عزیزم اره خیلی حیف شد








صوفیاااا
28 مرداد 92 10:00
سلام عزیزم
خداروشکر که بهت خوش گذشته.......چقدر جاهای خوب خوب رفتین خوچ به حالتونننننننننننن



راستی تولدت هم مبارک عزیزززززززززززم

ما هم بیصبرانه منتظزیم تا سه نفر بشیم....یعنی میشه


بای


سلام اره جای شما خالی خیلی خوش گذشت

مرسی ممنون

ان شالله حتما چرا که نشه
مامان دنیز
14 شهریور 92 9:36
همیشه به گردش و تفریح