بازم مریضی....
عزیز دلم قربون شکل ماهت برم 3روزه مریضی ومن وبابایی حسابی نگرانتیم تو این یه ماه اخیر این ویروسای لعنتی ول کن نبودن تا می اومدی خوب بشبی باز می اومدن سراغت خدایا همه ی مریضارو شفا بده مخصوصا این بچه های طفل معصوم که رو تخت بیمارستانان
از مریضیت بگم که از 4شنبه شب خودشو نشون داد با تب ودل درد واسهال شب تا صبح تو تب سوختی با استامینوفن می اومد پایین اما لحظه ای دوباره می رفت بالا ظهر5شنبه مادرجونو اقاجونو داییها اومدن خونمون تا اونارودیدی خیلی خوشحال شدی ومریضیتو فراموش کردی ولی چشمات داد میزد تب داری وبیحالی خداروشکر اسهالت قطع شدولی بردیمت بیمارستان دکترم طبق معمول گفت ازمایش خون انجام بده چون خیلی واسه رگ پیدا کردن اذیت میشی نبردیمت رفتیم پی متخصص اطفال وقتی بردیمت درکمال تعجب برعکس دفعه های قبل که کلی دادو بیدادوجیغ راه می انداختی اینبار کلی با دکتر راه اومدی اسمتو گفتی سلام کردی گفتی کجات درد میکنه خلاصه گفت مسمومیت غذاییه وداروی خاصی نداره صبح جمعه رفتیم بیرون کمی بیحال بودی تا شب که باز تب ودل درد واینبار استفراغ اومد سراغت تا صبح کلی اذیت شدی مادر جون اینا صبح رفتن منم باید تاعصر منتظر میموندم تا ببرمت متخصص اطفال دیگه معد ه ات هیچی روقبول نمیکرد الهی بمیرم کلی ضعیف شدی همش اب میخواستی تا میخوردی بالا می اوردیعصری بردیمت ماروحسابی ترسوند گفت تازه گی ویروس هپاتیت شایع شده که علایمش همیناست ولی ان شالله که چیزی نیست ازمایش هم داد گفت اگه خوب نشدوچشماش زرد شد انجام بدین با کلی دلهره اومدیم خونه قرص ضد تهوع ات رو که خوردی خداروشکر بهتر شدی وتونستی یه چیزایی بخوری تا اینکه رفتی دسشویی .شکمت کار کرد اونجا بود که کلی ترسیدم وگریه کردم خیلی ببخشید مدفوعش سفید سفید بودومهرناز کلی گریه کرد که دردم میگیره سریع زنگ زدم دکتر گفت نگران نباش چون چیزی نخورده وماست زیاد بهش دادی مال اونه
الانم که یه خورده بهتری وخوابیدی امیدوارم فردا یه خورده سرحال بیای وبازی کردنتو ببینم دارم دق میکنم اینجوری بی حالی ونای راه رفتنم نداری
خدایا همه ی مریضارو شفابده