مهرناز جونمهرناز جون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

مهرناز زندگی مامان وبابا

بازم مریضی....

1392/9/17 0:12
نویسنده : مامان مهرناز
402 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم قربون شکل ماهت برم 3روزه مریضی ومن وبابایی حسابی نگرانتیم تو این یه ماه اخیر این ویروسای لعنتی ول کن نبودن تا می اومدی خوب بشبی باز می اومدن سراغت خدایا همه ی مریضارو شفا بده مخصوصا این بچه های طفل معصوم که رو تخت بیمارستانان

از مریضیت بگم که از 4شنبه شب خودشو نشون داد با تب ودل درد واسهال شب تا صبح تو تب سوختی با استامینوفن می اومد پایین اما لحظه ای دوباره می رفت بالا ظهر5شنبه مادرجونو اقاجونو داییها اومدن خونمون تا اونارودیدی خیلی خوشحال شدی ومریضیتو فراموش کردی ولی چشمات داد میزد تب داری وبیحالی خداروشکر اسهالت قطع شدولی بردیمت بیمارستان دکترم طبق معمول گفت ازمایش خون انجام بده چون خیلی واسه رگ پیدا کردن اذیت میشی نبردیمت رفتیم پی متخصص اطفال وقتی بردیمت درکمال تعجب برعکس دفعه های قبل که کلی دادو بیدادوجیغ راه می انداختی اینبار کلی با دکتر راه اومدی اسمتو گفتی سلام کردی گفتی کجات درد میکنه خلاصه گفت مسمومیت غذاییه وداروی خاصی نداره  صبح جمعه رفتیم بیرون کمی بیحال بودی تا شب که باز تب ودل درد واینبار استفراغ اومد سراغت تا صبح کلی اذیت شدی مادر جون اینا صبح رفتن منم باید تاعصر منتظر میموندم تا ببرمت متخصص اطفال دیگه معد ه ات هیچی روقبول نمیکرد الهی بمیرم کلی ضعیف شدی همش اب میخواستی تا میخوردی بالا می اوردیگریهعصری بردیمت ماروحسابی ترسوند گفت تازه گی ویروس هپاتیت شایع شده که علایمش همیناست ولی ان شالله که چیزی نیست ازمایش هم داد گفت اگه خوب نشدوچشماش زرد شد انجام بدین با کلی دلهره اومدیم خونه قرص ضد تهوع ات رو که خوردی خداروشکر بهتر شدی وتونستی یه چیزایی بخوری تا اینکه رفتی دسشویی .شکمت کار کرد اونجا بود که کلی ترسیدم وگریه کردم خیلی ببخشید مدفوعش سفید سفید بودومهرناز کلی گریه کرد که دردم میگیره سریع زنگ زدم دکتر گفت نگران نباش چون چیزی نخورده وماست زیاد بهش دادی مال اونهآخ

الانم که یه خورده بهتری وخوابیدی امیدوارم فردا یه خورده سرحال بیای وبازی کردنتو ببینم دارم دق میکنم اینجوری بی حالی ونای راه رفتنم ندارینگران

خدایا همه ی مریضارو شفابده

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامانی درسا
17 آذر 92 1:43
وای چقده این مریضی ها زیاد شده انشاالله بزودی دخترکم سلامتی کاملشو بدست میاره مامانی ....... ببوسش
مامان مهرناز
پاسخ
اره واقعا امون ماروبریده ممنون عزیزم شماهم درساجونو ببوسین
مامان ملینا
17 آذر 92 11:27
ای جونم ،ان شالله که هر چه زودتر حالت خوب می شه عزیزم.می بوسمت خوشگلم دوست جونم با دو پست جدید برفی آپیم تشریف بیارین
مامان مهرناز
پاسخ
مرسی عزیزم حتما میام
مامان باران طلا
17 آذر 92 12:17
سلام عزیزم بمیرم الهی .انشاا... زود زود خوب بشه دختر گل خاله.مامانی مگه شما طبق کارت واکسن مهرناز جون واکسن هاشو نزدید؟ اگه زدید که واکسن هپاتیت زده نگرانی نداره
مامان مهرناز
پاسخ
سلام خاله جون خدانکنه مرسی واکسنشو که زدم ولی به این واکسنای چینی که اعتباری نیست
مادر منتظر
17 آذر 92 13:50
سلام دوست خوب و مهربونم , مامانی گل مهرناز جون عزیز دلم ممنون که اومدی وبلاگمون با این همه گرفتاری. از دعاهای خوبت هم ممنون. انشاالله مهرناز چونم هم زود زود خوب میشه و چیز مهمی نیست و یه ویروس ساده است گلم. خیلی مراقب خودتون باشین عزیزم .
مامان مهرناز
پاسخ
سلام عزیزم خواهش میکنم ان شالله هر چه زودتر اوا جون صحیح وسالم ب اغوش مادرش برگرده ان شالله مرسی
مامان بنيتا
17 آذر 92 18:58
عزيز خاله نبينم مريض باشي ايشالا زودتر خوب شي دوستم رمز به من ميدين لطفا
مامان مهرناز
پاسخ
مرسی خاله جون براتون فرستادم
مامان فتانه
17 آذر 92 22:28
الهییییییی فداش شم انشالله زود زود خوب بشه دیگه هم مریض نشه
مامان مهرناز
پاسخ
خدا نکنه مرسی دوست خوبم
مرجان مامان آران و باران
17 آذر 92 22:32
اخی عزیزمممممممممممم ایشالا خوب بشی زودتر عزیزم خیلی ناراحت شدم دوست مهربونمممممممممم همیشه لبتون خندون باشه
مامان مهرناز
پاسخ
مرسی ممنونم عزیزم
مامان لي لي
17 آذر 92 22:51
سلام ممهرناز جون نميدونم چي بگم فقط مرسي واقعاً مرسي نميتونم اشك هام رو كنترل كنم نميتونم جبران كنم ممنون كه شفاعت أواي من و خواستي ممنون از نذر و نيازات ممنون دلم پوسيد خيلي دلتنگ بودم مرسي الهي فدات شم
مامان مهرناز
پاسخ
سلام عزیزم خواهش میکنم خیلی خیلی خوشحال شدم وقتی فهمیدم اوا جون مرخص شده